تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند *** به آسمان رود و كار آفتاب كند

يكى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود . روزى از روى شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!   شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اينجا همين نان و ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :...
30 بهمن 1391

کم کم بزرگ میشوی

دوشنبه حدود ساعت4 بود که رسیدیم درمانگاه کودکان بیمارستان بقیه الله. به خیال اینکه دکتر زودتر میاید، نیامده از بیمارستان با مامانی آژانس گرفتیم به سمت بقیه الله، ما دکتر اطفال مامانی هم فیزیوتراپی. دکتر هنوز نیامده بود. دخترک کنجکاو نوپای ما هم از صندلی پایین آمد و شروع کرد به راه رفتن به کمک صندلی ها. بعد هم دستهایش را جدا کرد و چند قدمی رفت...با عجله دستهایش را گرفتم که نیفتد. خوشحالم که یادم بود پاپوش هایش را پایش کنم. دکتر باخنده میگوید از کجا کفش به این کوچکی پیدا کردی؟ پاپوش است خانوم دکتر.. دکتر کلی از دیدن و ویزیت دخترم کیف میکند: از سلام کردنش با تکانهای تند گردن کوچکش. از ابراز علاقه زیاد به دکتر که خودش را پرت میکند در بغلش. ا...
27 بهمن 1391

اولین 22 بهمن تسنیم

نوه و بابابزرگ در راهمپیمایی ######################################################### دخترم انقدر راه رفت خسته شد، تا دوساعت بعدخوابش برد &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&& بعد باهم رفتیم پارک، هم آفتاب گرفتیم و هم تسنیم اولین (فکرکنم دومین) سرسره بازیش را کرد که خیلی هم خوشش اومد وکلی ذوق میکرد این روزها کم کم داره به کفشهاش علاقه نشون میده و ...
23 بهمن 1391

ده ماهه مستقل من

امروز عدد ماههای عمرت دورقمی میشود و این همراه بود با شروع دوره جدیدی از زندگیت برای مستقل شدن...راه رفتن را تمرین میکنی دوروز پیش با قدم های خیلی کوچکت تا 7 قدم هم رفتی و یکی از شیرین ترین لحظات زندگیم را خلق کردی. خودت مادر میشوی و میفهمی...خیلی خوب بود هنوز هم یادش میافتم توی دلم قلقلک میشود...هرچند همان یکبار 7 قدم بود و بقیه راه رفتن هایت 2 تا نهایت 3 قدم ولی هیچ وقت اولین صحنه های راه رفتنت را فراموش نمیکنم عزیزترینم خودت هم خیلی خیلی دوست داری راه بروی. دستهایمان را میگیری و راه میروی و مجبورمان میکنی بلند شویم و همراهت تا هرکجا که دلت بخواهد بیاییم. خیلی شیرین است که فقط این قوت قلبی که داشتن حتی یکی از انگشتانمان در دستت باعث را...
22 بهمن 1391

27 سال بعد

مامان بزرگ تسنیم خیلی با سلیقه خیلی از وسایل و یادگاری های صدرا را نگه داشته. این پیرهن سیسمونی بابا صدراست که چون بعد از صدرا نوه دختری و خواهری نبوده همینجور نو مونده و رسیده به دخترش بافتش هم کار مادر بزرگ صدراست. *********************************************************************** این هم یه دفترچه است که مامان بزرگ مشخصات(مشخصات تولد، قد و وزن هر ماه و بیماری ها) دوتا پسرهاش از تولد تا چهار سالگی را نوشته. قراره من هم در ادامش برای تسنیم بنویسم ####################################################### سه شنبه بالاخره رفتیم خونه محمد سجاد اینا. ماشاالله خیلی خوردنی بود. یه نفر باید در خدمتش باهاش بازی میکرد وگرنه آ...
13 بهمن 1391

رسول مهربانی ها

گلم، امروز تولد پیامبر ما بود. پیامبری که مهربانترین آدمهاست...چند تا از صحبت هاش را برات میذارم تا وقتی بزرگ شدی بخونی...اونوقت خودت می فهمی که رسول مهربانی هاست... 1- تا زنده هستم پنج سنت را رها نخواهم کرد، تا پس از من سنت شود که یکی از آنها سلام به کودکان است. 2- اگر پیران عابد و جوانان خاشع و کودکان شیرخوار نبودند هرآیینه عذابی سخت بر شما فرو میریخت. 3- هرکس نزد کودکی هست با او کودکانه رفتار کند. 4- در بهشت خانه ای است که به آن خانه شادی میگویند. کسی به آن خانه راه نمی یابد، مگر آنکه کودکان را شاد کند. 5- هرکس کودکی را تربیت کند تا " لا اله الا الله" بگوید خدا از وی حساب نمی کشد. * منبع احادیث: مجله شهرزاد ** عیدی ما هم ادا...
10 بهمن 1391

دوهفته اول ماه دهم

این دوهفته خیلی روزهای خوبی باهم داشتیم. بهترینش سفر غیرمنتظره خاله بود. شما دوتا که خییییییییییییلی باهم حال میکنید. روزها از سر کار که برمیگردم میبینم خاله یه کار جدید یادت داده: روز اول باهم ارکستر گذاشته بودین خاله با شونه میزد رو جعبه چوبی که برات آورده فنقل ما هم یا دست دسی میکرد یا جغجغه هاش را تکون میداد و باهم میخندیدن خیلی با نمک بود ماهم خیلی لذت بردیم از این کنسرت خاله ای فرداش هم همین کارها با حرکات موزون سر و دست همراه بود شونه کردن هم خاله ای داره یادت میده که خوب یاد گرفته ای مهارتهایی که تا امروز که 6 بهمن است بلدی: 1- سلام کردن: تکون دادن سرت وقتی میگیم سلام تسنیم خانوم. بعضی اوقات هم در تایید حرفهامون سرت را تکون م...
8 بهمن 1391

اولین آبگوشت تسنیم، بهترین آبگوشت بابا

امروز اولین آبگوشتت را خوردی، خدا راشکر دوست داشتی این آبگوشت خیلی به بابا چسبید. آخه به قول خودش بالاخره تو خونواده سه نفریمون یه پایه برای آبگوشت که محبوب ترین غذاشه پیدا کرد ...
6 بهمن 1391